پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

گویش پریناز

18 اسفند 91 نازنازک مامان...این روزا خیلی شیرین زبون شدی و همه چی میگی البته با گویش مخصوص خودت که خیلی بانمکه!چیزایی که به ذهنم میاد می نویسم تا برات یادگاری بمونه. میمیزم...............................می ریزم موموزم...............................می دوزم پیشابه!...............................نوشابه باباس..................................لباس نناشی................................نقاشی بتوش..................................بپوش ئه مز..................................قرمز جوشتا رو کیکه کن..............گوشتا رو تیکه کن! گشنگه.............................قشنگه خوشجله............
18 اسفند 1391

برف بهاری!

17 اسفند 91 درسته که هنوز زمستونه ولی داشت کم کم بوی بهار میومد که خدا گفت بذار یه کاری کنم حواسشون جمع تر بشه!!الان برف خیلی شدید در حال باریدنه و همه جا سفید پوش شده.اگه تا صبح همینجور بباره حتما میشه یه آدم برفی کوچولو که قولش رو داده بودم برای دخترک درست کنم!   ...
17 اسفند 1391

توفیق اجباری

15 اسفند 91 امروز هادی قرار بود بره شهرری برای انجام بعضی امورات شرعی!گفت بیا دوتایی بریم یه زیارت هم بکنیم.من که یه بار تو عمرم رفته بودم حرم عبدالعظیم اونم سالهای خیلی خیلی دور و مدتها بود دلم می خواست برای زیارت برم که این موضوع بهانه ای شد همراه هادی بریم شهرری.دخترک رو گذاشتیم مهد و با مترو رفتیم.یاد قدیم ندیما افتاده بودم که چقدر دوتایی با مترو اینور اونور می رفتیم!هادی هم یاد سالهایی افتاد که روزی 4 بار مسیر مترو صادقیه تا خزانه و بالعکس رو می رفت و میومد و دم از خستگی نمی زد ...خلاصه رفتیم و بعد از انجام کارها و پرداخت وجوهات شرعی،رفتیم حرم.از یه بازاری می رفت به سمت حرم.خیلی بازار سنتی قشنگی بود.حرم هم خیلی خلوت بود.چقدر ه...
15 اسفند 1391

موسیقی ....آری یا نه؟؟

13 اسفند 91 دیشب رفتیم عروسی.اصولا هر دو طرف مذهبی بودن ولی از نوع خاص!!از همون اول مادرزن شروع کرد به کوبیدن روی میز و نانای نانای...تا آخر هم خبری از موسیقی و خواننده نبود و به جاش هر خانوم محترمی میکروفون رو دست می گرفت و انواع آهنگ های به روز رو می خوندن و ده بنانای!!!خلاصه ترکوندن برا خودشون ولی این وسط نگفتن این مهمونای بدبخت گوششون از صدای نکره ما آزرده میشه آخه!!فکر کن هر زنی با هر صدای نخراشیده نتراشیده میکروفون دست بگیره و تا حدی نعره بکشه....خب لامصبا یه سی دی بی کلام میذاشتین که خیلی آرامش بخش تر بود!اگر موسیقی اخ و جیزه شما که ماشالله سیر تا پیازشو حفظ بودین و انواااااااااااااع و اقسام مدلای نانای رو هم حرفه ای بلد بود...
13 اسفند 1391

هردم از این باغ بری می رسد...

13 اسفند 91 نازگلک مامان بازم مریض شده.چند روزیه هی تب می کنه و هی خوب میشه و دوباره...اون روز  با آقای دکتر کلی درد و دل کردم که خسته شدم از این ویروس های جورواجور و دکتر هم گفت طبیعیه و مشکلی نیست.گفت این بیماری های خفیف میتونه سالی چند بار پیش بیاد و تا زمانی که ریه درگیر نشه و کار به بستری(خدای نکرده)نرسه مشکلی از بابت سیستم ایمنی بدن نیست.ولی این وسط من مادرم که ذزه ذزه زجر می کشم و دلم برای جگرگوشه ام کباب میشه.صبح حالش نسبتا خوب بود و صبحانه خورد و لباس پوشید که بره مهد ولی سرفه اش گرفت و حالش به هم خورد.بعد از اینکه شستمش و لباساش رو عوض کردم گفت :خوابم میگیره...گفتم بخواب نفسم...اونم خیلی بی سر و صدا خوابید....بمیرم ب...
13 اسفند 1391

آخرین جمعه سال

25 اسفند 91 آسمان غرق خیال است کجایی آقا؟     آخرین جمعه سال است کجایی آقا؟     یک نفس عاشق اگر بود زمین می فهمید     عاشقی بی تو محال است کجایی آقا؟               آقا بیا به خاطر باران ظهور کن       ما را از این هوای سراسیمه دور کن       وقتی برای بدرقه عشق می روی       از کوچه های خسته ما هم عبور کن   ...
25 فروردين 1391